14 فروردین 95 (5 ماه و 10 روزگی بهار)
امشب بابا جون و مامان جون و عمه بهار خانوم اومدن عید دیدنی خونه ما. باباجون و مامان جونش زودتر اومدند و توی همون نیم ساعتی که زودتر اومدند حسابی با بهار بازی کردند و خسته ش کردند. بعد از یک ساعت بهار هم خسته شد و خوابش برد.فکر می کنم حدود ساعت 10 بود. تا نیم ساعت بعدش هم موندند و بعد رفتند ولی بهار بیدار نشد. مامانش یک ساعت بعد رفت بهش شیر داد ولی دختر نازم که حسابی خسته شده بود، بیدار نشد و دوباره خوابید. شب هم من خوابیدم که یهو صبح ساعت شش و نیم با صدای بلند مامانش که سر بهار داد زد بخواب دیگه، بیدار شدم. گفتم چی شده؟ گفت ساعت 4 صبح اومدم بخوابم که بهار بیدار شده و همه ش میخواد بازی کنه و نمی خوابه....بهار هم که خیلی باهوشه، بع...
نویسنده :
حامد و الهه
11:01